از چه بنویسم ؟؟ از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟ یا از دلی که سوتو کور است؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟ یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟ از چه بنویسم ؟؟ از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟ یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟ از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟ یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟ من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم… من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم….. من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….
هرچه سعی میکنم....
واژگان کنار هم صمیمانه نمی مانند
انگار حرف دل باید ناگفته بماند
و دوستت دارم بهانه ای شود
برای جدایی
لحظه ای کوتاه مرا بنگر
و ببین که چگونه در بندم
پشت تردید و دو راهی سخت دلگیرم
و باز عاجزانه کنار تو می مانم
اما....
کاش روزنه ای باز شود به سمت رهایی
تا من از آسمان دوباره ببارم...
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد
که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد...
ϰ-†нêmê§ |