باز آمدم...
به جایی که تعلق دارم...
به یک اتاق سیاه با پر از حرف های ناگفته...
خلوت من و سیگارم...
دوباره می نویسم از حرف هایی که واهمه دارم...
یک دل پر از رویا های واهی...
این بار تنها تر از همیشه...
نه! وصل ممکن نیست...
همیشه فاصله ای هست
اگرچه منحنی آب، بالش خوبی ست
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
و گرنه
زمزمه ی حیرت میان دو حرف حرام خواهد شد
و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست
...و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه!!
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ،
می شوند کدر...
همیشه عاشق تنهاست!...
ϰ-†нêmê§ |