سیب می خواهد دلش ...
آنکه بی حساب عاشق است ...
اما نمی داند ...!
کرم دارد روزگار ما !
گفت:حالت را نمی پرسم! می دانم خوبی، عکس هایت همه با لبخندند! و نمی دانست عکاس که می گوید سیب؛ من یاد خماقت حوا می افتم، و پوزخند می زنم...!
ϰ-†нêmê§ |