ببین گاهی یه وقتایی دلم سر میره از احساس
نه میخوابم نه بیدارم از این چشمای من پیداست
تنم محتاج گرماته زیادی دل به تو بستم
هیچ دردی در این حد نیست من از این زندگی خستم
عشق از دست رفته هنوز هم عشق است...
فقط شکلش عوض میشود، همین(!)
دیگر نمیتوانی لبخند عشقت را ببینی
یا برایش غذا ببری
یا موهایش را نوازش کنی
و یا با او برقصی...
اما وقتی این حس ها ضعیف میشوند،
حس های دیگر قدرت میابند،
خاطرات...
خاطرات شریکت میشوند
تو آن را غذا میدهی
بغلش میکنی،با آن میرقصی
زندگی باید به پایان برسد ولی "عشق" نه ...
مانده ام چگونه تو را فـرامــوش کنم اگر تو را فـرامــوش کنم باید... سال هایی را نیز که با تو بوده ام، فـرامــوش کنم دریا را فـرامــوش کنم و کافه های غروب را باران را... اسب ها و جاده هارا باید دنیا را... زندگی را... و خودم را نیز فـرامــوش کنم تو با همه چیز من آمیخته ای...!
ماه از شب بالا می رود...
می خوابم.
جان می کنم...
گنجشکی می شوم!
از این شاخه به آن شاخه...
بیدار می شوم.
خوابهای پاره پاره ام را به هم می دوزم..
چیزی نمی فهمم!
به این می رسم:
زندگی تعطیل بردار نیست...
"زندگی" و "قهوه" هر دو "تلخ"
"قهوه" توسط ما خورده می شود
و ما توسط "زندگی" . . .
گاهی که غمگینی دفترت را بازکن
خط اول بنویس زندگی زیباست
کمی پایین تر در خط دوم بنویس من خوشبختم
دفتر را ببند
کمی تامل کن
چه چیزی تو را خوشبخت میکند
به داشته هایت فکر کن
به اطرافت بنگرو ببین چه چیزهایی داری
به تک تک چیز ها دقت کن
پنجره را بگشای و به آسمان بنگر
چه زیباست
چه خوشبختیم ما که میتوانیم هرروز و هرشب آسمان را ببینیم
چه چیزهایی در اطرافمان داریم
بار دیگر دفترت را باز کن و درخط سوم بنویس
من خوشبخت ترین آدم روی زمینم زیرا ...
و داشته هایت را به آن اضافه کن
زندگی زیباست، مانند زمین
زندگی زیباست، مثل آسمان
میتوان این شعر را هر روز خواند:
«زندگی زیباست چون رنگین کمان!»
میتوان بر آسمانها تکیه زد
میتوان روی زمین تنها نبود
توی گوش سنگها هم میتوان
شعر خوب دوستیها را سرود.
میتوان خوابید روی سبزهها
در سکوت، آواز گلها را شنید
میتوان لبخند بر خورشید زد
حرفهای ماه زیبا را شنید...
زندگی یعنی:
ناخواسته به دنیا آمدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمی پذیرد ، مردن ...
زندگی خالی نیست
مهربانی هست
سیب هست
ایمان هست
در دل من چیزی هست مثل یک بیشه نور
و چنان بی تابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
زندگی زیباییست....
آری ، آری زندگی زیباست ؛
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست ؛
گر بیفروزیش رقص ، هر شعله در هر کران پیداست ؛
ورنه خاموش است ؛
و خاموشی گناه ماست ؛
زندگانی شعله می خواهد ؛
شعله ها هیمه میخواهد ؛
هیمه ها از استخوان آدمی باید...
.... آری آری زندگی زیباست ....
سرنوشت تصمیم میگیرد که تو با چه کسانی ملاقات کنی ، اما در نهایت
این قلب توست که تصمیم میگیرد چه کسی در زندگی تو خواهد ماند ...
زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست
در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست
زندگی آب روانی است روان میگذرد...
آنچه تقدیر من و توست همان می گذرد...
زندگی باغی است
که با عشق باقی است
مشغول دل باش
نه دل مشغول
بیشتر غصه های ما از قصه های خیالی ماست
پس بدان
اگر فرهاد باشی
همه چیز شیرین است...
تمام چیزی که باید از زندگی آموخت
تنها یک کلمه است
«می گذرد»
ولی دق می دهد تا بگذرد....
زندگی می کنم
حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هر چه از دست میرود برود؛
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،
حتی زندگی را...
ϰ-†нêmê§ |