گاهی حجم دلتنگی هایم آنقدر زیاد می شود که دنیا با تمام وسعتش برایم تنگ می شود...
دلتنگم...
دلتنگ کسی که گردش روزگارش به من که رسید ازحرکت ایستاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ خودم...
خودی که مدتهاست گم کرده ام...
نمی دانم از دلتنگی عاشق ترم یا از عاشقی دلتنگ تر!
فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی
و رفتی ، بی آنکه نباشی . .
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه دلتنگی ها
نمی دانم به کدامین دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم!
کسی چه می داند...
من...
امروز...
چندبار فرو ریختم...
چندبار دلتنگ شدم...
از دیدن کسی که...
فقط پیراهنش شبیه تو بود...
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعرهای قشنگی
چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد
و پری دلم را با وجود خود خالی
دلم برای کسی تنگ است
کسی که بی من ماند
کسی که با من نیست
دلم برای کسی تنگ است
که بیاید
و به هر رفتنی پایان دهد
دلم برای کسی تنگ است
که آمد
رفت
و پایان داد
کسی
…
کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود...
ϰ-†нêmê§ |